آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان کلبه زیبایی
تمام روز انتظار همان لحظه را می کشیدم همان لحظه که قطرات ریز باران بدون هیچ بهانه ای بر سرو صورتمان پاشید و سرمای نمناک پاییز مارا مجبور به هم نزدیک شدن کرد دست من اهسته درون دستان تو لغزید و برگهای سرگردان خزان زده با هیاهویی بی دلیل به سوی ما حمله ور شدند تمام روز به انتظار رسیدن لحظه شکفتن لبخند دقیقه ها را شمردم و هنگامی که باد پ نفس زنان از کنارمان عبور کرد شکوه با هم بودنمان را به نظاره نشست هنوز صدای باران می آیدوکوچه پر از عطر قدمهای خیس ماست هنوز باد زوزوه کشان پیش می رودو برگهای زردونارنجی را به مهمانی سقوط قطره های باران می برد اما جای ما آنجا در میان بهت خیابان و مردمی که سایه وار از آن می گذرند همچنان خالیست. پی نوشت:هیچوقت از وبلاگ نویسی دست نخواهم کشیدنظرات شما عزیزان: پنج شنبه 29 فروردين 1392برچسب:, :: :: نويسنده : نادیا
|